شعار سایت : به سه نفر کمک کنید،و از اون سه نفر هم بخواهید به سه نفر دیگه کمک کنن...
- چتروم جدید سه نفری...(ببینم...)- 1399/12/24
- گروه تلگرامی بچههای سه نفری...(ببینم...)- 1399/12/20
- قالب جدید سه نفری رونمایی شد...(ببینم...)- 1395/03/03
با توجه به گزارشات واصله از سرور رزبلاگ،آمار امروز بدین شرح میباشد...:
به طور کل تا این ساعت 888 نفر توی سایت حضور به هم رسوندن...
حالا اگه بخواهیم دقیقتر حساب کنیم به این شکل میشه...:
از این تعداد،0 نفر از گوگل اومدن مهمونی...
و 145 نفر هم با آی پی های متغیر وارد شدن...
راستی آمار کاربرامونم داریم...میگی نه ببین...:
کلاً 1175 نفر تو سایت عضون...
بله ما یه ایطور چیزایی تو خودمون داریم...
کلاً توی سه نفری 184 تا پست ارسال شده،مفیدناااا...
از خدا که پنهون نیست،از شما چه پنهون...
همین الآن که شما اینجایی،14 نفر دیگه هم آنلاینن...
مثل خودم اهل آماریااا...خخخخ
بیا اینم بقیه آمار...:
کلاً تا به امروز 10,184,085 نفر از سایت مستفیذ شدن...
این ماه هم تا الآن 10,834 نفر بازدید داشتیم...
خدا رو شکر راضی هم هستیم...
بازم امری بود در خدمتت هستم...
سلام به همگی...
اسم این سایتی که توش هستید سه نفریه...
این سایت بیشتر در زمینه آموزش و ساخت کدهای کاربردی فعالیت داره...
اما برای تفریح هم وقت داریم...:)
هر جوری میتونین توی سایت رفتار کنین،ولی مطابق با قوانین باشه دیگه...
این قالب جدید هم تقدیم به شما میکنم تا شاد و سرزنده بتونید فعالیت کنید...
هر مشکلی هم بود بگید تا حلش کنیم...
اگه کد خاصی هم خواستید توی انجمن تاپیک بزنید و درخواست بدید...
دیگه زیاد حرف نمیزنم،فعلاً سایت رو بررسی کنید و لذت ببرید...
كی از شاگردان شیوانا همیشه روی تخته سنگی رو به افق می نشست و به آسمان خیره می شد و كاری نمی كرد. شیوانا وقتی متوجه بیكاری و بی فعالیتی او شد كنارش نشست و از او پرسید چرا دست به كاری نمی زند تا نتیجه ای عایدش شود و زندگی بهتری برای خود رقم زند.
شاگرد جوان سری به علامت تاسف تكان داد و گفت: «تلاش بی فایده است استاد! به هر راهی كه فكر می كنم می بینم و می دانم كه بی فایده است. من می دانم كار درست چیست اما دست و دلم به كار نمی رود و هر روز هم حس و حالم بدتر می شود!»
شیوانا از جا برخاست و دستش را برشانه شاگرد جوانش كوبید و گفت:
پادشاهی بود که فقط یک چشم و یک پا داشت. پادشاه به تمام نقاشان قلمرو خود دستور داد تا یک پرتره زیبا از او نقاشی کنند. اما هیچکدام نتوانستند؛ آنان چگونه میتوانستند با وجود نقص در یک چشم و یک پای پادشاه، نقاشی زیبایی از او بکشند؟
سرانجام یکی از نقاشان گفت که میتواند این کار را انجام دهد و یک تصویر کلاسیک از پادشاه نقاشی کرد. نقاشی او فوقالعاده بود و همه را غافلگیر کرد.
موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش دید به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد ...
همه گفتند: تله موش مشکل توست، به ما ربطی ندارد.
ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید،
از مرغ برایش سوپ درست کردند،
گوسفند را برای عیادت کنندگان سربریدند،
گاو را برای مراسم ترحیم کشتند
دوست دیرینه اش در وسط میدان جنگ افتاده ، می توانست بیزاری و نفرتی که از جنگ تمام وجودش را فرا گرفته ، حس کند.سنگر آنها توسط نیروهای بی وقفه دشمن محاصره شده بود.
سرباز به ستوان گفت که آیا امکان دارد بتواند برود و خودش را به منطقه مابین سنگرهای خود دشمن برساند و دوستش را که آنجا افتاده بود بیاورد؟ ستوان جواب داد: می توانی بروی اما من فکر نمی کنم که ارزشش را داشته باشد، دوست تو احتمالا مرده و تو فقط زندگی خودت را به خطر می اندازی.
حرف های ستوان را شنید ، اما ...
ضرب المثل ها همیشه آموزش ها و نکات جالبی در خود دارد که شیرینی خاصی دارد.
اگر کسی به دیگری طعنهای دلسوز بزند و بعد پشیمان شود و بخواهد از دل طرف دربیاورد، کسی که مورد طعنه قرار گرفته است، میگوید: "زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است". زخم شمشیر، خوب میشود، ولی زخم زبان، خوب نمیشود و در این مورد داستانی میگویند:
در زمان قدیم مرد هیزم شکنی بود که با زنش در کنار جنگلی توی یک کلبه زندگی می کرد. مرد هیزم شکن هر روز تبرش را برمی داشت و به جنگل می رفت و هیزم جمع می کرد. یک روز که مشغول کارش بود صدای ناله ای را شنید و به طرف صدا رفت. دید توی علف ها شیری افتاده و یک پایش باد کرده، به خودش جرات داد و جلو رفت. . .